تازه رسیده بودم به قرارگاه.همانطور که داشتم می رفتم، صحنه ای عجیب دیدم.
در آن هوای گرم و در آن موقع از ظهر که تمامی نیروها از شدت گرما داخل سنگر بودند،حاج احمد کنار تانکر آب نشسته بود و با عشق،ظرف های نهار بچه های قرارگاه را می شست.گفتم شاید حاج احمد نباشد؛اما وقتی جلوتر رفتم، دیدم خود اوست. آدمی مثل حاج احمد با آن همه برو بیا،فرمانده تیپ27 محمد رسول الله _صلی الله علیه و آله و سلم_ و مسئول قرارگاه تاکتیکی،بیاید و کنار تانکر آب،بشقاب های نیروهایش را بشوید!؟
فوری دوربینم را آماده کردم و خیلی سریع،قبل از اینکه متوجه شود،از او در آن حالت عکس گرفتم.
بانوی محجبه ای در یکی از سوپرمارکتهای زنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندوقدار یک خانم بیحجاب و اصالتاً عرب بود.
صندوقدار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت.
اما خانم باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث میشد صندوقدار بیشتر عصبانی بشه !
بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه ، خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید ! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ ! اگه میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور میخوای زندگی کن»!
خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت،
نگاهی به صندقدار کرد، روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوق دار که از دیدن
آمار مطالب
کل مطالب : 853
کل نظرات : 353 آمار کاربران
تعداد اعضا : 671 آمار بازدید
بازدید سال : 203,762
بازدید کلی : 2,148,887 اطلاعات شما
آی پی : 3.145.186.204
مرورگر : Safari 5.1
سیستم عامل :
امروز : چهارشنبه 13 تیر 1403